نمیدونم گفتن حقیقتی که تلخه و بدتر از اون مربوط به گذشته اس،گذشته ای که نمیشه جبرانش کرد کار درستیه یا نه...اما واکنش بقیه نسبت به این اتفاق اصلا قشنگ نیست...داد و بیداد میکنن مقابلت وقتی این حقایق تلخ رو بهشون یاداوری میکنی...تورو نمیبینن...درک نمیکنن اصل کلامتو.شاید هم هم میبینن و هم درک میکنن.اما پشت پرده تظاهر قایمش میکنن که براشون هزینه کمتری داشته باشه و نقش طلبکار رو حفظ کنن...اما درد طلبکار و بدهکاری نیست...درد نداریه...درد بی درکیه...درد ترس از آینده س...درد خودخواهی کسیه که همه همه جوره هواشو دارن...و تو همیشه بزرگترین خطارکاری...تو اون کوتاهترین دیواری که همه چی رو سرش میشه خراب کرد...کاش فن سکوت رو بیشتر بلد بودی...کاش کمتر دم میزنی...کاش اینطور سکته و کوچ کردنو رو جلوتر مینداختی...کاش جایی میرفتی که دلت خوش بود و انقدر در عقایدت تنها نبودی...کاش همه میفهمیدن بدبختی به حقیقت زندگیت بدل شده که خودشو در قالب این کلمات بیرون میریزه...کاش کسی بفکر تو هم بود...