جمع اضداد

بازم تاریکه اتاق و من بیدار و در حال دلتنگی و البته ریسه رفتن...چقد متضاده حالاتم...به هرچی فکر کنم یه حال متفاوت میشم...هیچ حالتی پس زمینه ی الانم نیست و این خوبه...خیلی خوب...خوشحالم بابت بودن در جمع دوستانی جدید...حرکتیون! مضطربم بابت یادآوری استرس خانواده م و عزیزانم در جایی دور...سربلندم بابت بودن در جمع هم تشکلی ها و اقرارشون به اثبات من...به من مردی مرد! گفتن و این در من پاسخ یک نیاز قدیمی اما عمیقه...نمیدونم چه دردی قراره ازم دوا کنه اصلا شاید خودش بعدها دردی بشه اما من بهش احساس نیاز میکنم. ریسه میرم بابت مرور عکسهای نصب برد امروز و همچنین جریان پیچاندن 72نفر از تولد یک دوست!! غبطه میخورم بابت فراهم نبودن شرایط دیدار عزیزانم...روزی تموم میشه تموم نتونستن ها به این ایمان دارم... و دلتنگم و پرحسرت بابت نداشتن چ...بابت ناشناس حرف زدن باهاش...بابت دوریش..بابت بتی که ازش ساختم..بابت آهنگها و حس و حالش که درست شبیه منه...بابت کم بودن خودم و زیاد بودن اون و اینکه ما جمع اضداد میشیم پس هرگز مال هم نخواهیم بود... تمامی این حس  ها رو با دلهره ی خفیفی که بابت امتحانا دارم جمع بزنی میشه معجونی بنام من در شب دوشنبه ای از دی ماه 96. ایکاش قلب همه پر از آرامش باشه...همچنان درد بقیه نابودم میکنه...دلم نمیخواد شاهد استرس هیچ کس باشم...شاهد درد کشیدن..سرما کشیدن ...گرما کشیدن و گرسنگی و تشنگی هیچ کس باشم...میخوام همه باآسودگی مالی زندگی کنن...ایکاش به جایی برسم تا این نیاز که بزرگترین نیاز در من هست رو روزی برطرف کنم.ایکاش ناامید نمیرم که اگر بمیرم بدون انجام این کارا،  نفله از دنیا رفتم..

پس از هزار و یک شب

میخواستم یه کانال بینام بزنم واسه درددل...نمیدونم چی شد اما که پشیمون شدم و باز اومدم سراغ این وبلاگ... پست قبلو که خوندم دیدم چه شباهتی وجود داره بین دوتا حالم...باز هم من توی اتاق.روی تخت در حالیکه هوای خنک از گوشه ی در میاد داخل. اینبار اما شاد نیستم.پر از دلهره و استرسم...اولین و مهمترین استرسم زلزله اس...صدای مادرم که میلرزید.غمی که توی صداش بود...و بیرحمی انتقادهای من...حالم ازین بیرحمی های روشنفکرانم بهم میخوره اما نمیتونم ترکشون کنم...عزیزانم با دلهره بیدارن و من از درد این دلهره بیخواب. خدایا چه قراره بر سر این مردم بیاد....چه قراره بشه ...رحم کن فقط رحم کن...بدون اینکه جواب محبتاشونو بدم عزیزانم و ازمن نگیر.

امشب دلتنگم.بشدت دلتنگ چ هستم. دلم قنج میره برای پاکیش.برای دشمن دار بودنش...برای روح بزرگش...حیف و صد حیف که مال من نیست