بی گزند
دردسر کشدار دوباره پیام داده. کسی که احساس میکنم نقش مهمی در گند زدن به افکار من داشته و داره. بعد از گفتن چرندیات همیشگیش قسم میخوره به جون بت همیشگیش که اون کسی نیست که من دنبالش میگشتم و خودشو جای اون نزده...باور نمیکنم. میگه باهاش ارتباط گرفته مجدداً . حتی اینم به من مربوط نیست. واقعا به من مربوط نیست.بدم میاد از حقیقتی که بهم گفته نمیشه. اما دیگه نباید برام مهم باشه. نمیدونم چرا پاهام دوباره لرزید. نه نباید این اتفاق بیفته. من دیگه پیگیری نمیکنم. نوبتی ام که باشه نوبت اونه. اگر بخواد که نمیخواد. اگر میخواست که نخواست. اصل اینه که اهمیتی که اون برای من پیدا کرد در نبودنش من برای اون نداشتم و هرچیزی جز این برای من باید بی معنی باشه. دیگه پیگیری نمیکنم اما ته دلم هنوز کنجکاوم حقیقتو بدونم. هرچند تا ته هر اتفاق ممحتملی رو پیش بینی و تصور کردم و هیچ اتفاق جدیدی دراین باره سوپرایز یا رودست محسوب نمیشه برای من. برای من بت اون آدمی که شاید زنده است و نفس میکشه کافیه