عجیبه.خیلی عجیبه.باچشم بسته مسیر آهنگای سیستممو برم و یکیو انتخاب کنم هم شعرش دقیقا راجب حال این روزام میشه...نه فقط این...اصلا یه چیزی میخونه که آه از نهادم بلند شه .انگار که منو دیده باشه و از اتفاقای این چند وقته باخبر بوده و این آهنگو خونده...خیلی عجیبهههههه.حتی خارجیاش.حتی ترکیاش حتی کردیاش...حتی عربیاش.
شادمهر میگه باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیس
توساده دل کندی ولی تقدیربی تقصیر نیس
بااینکه بی تاب منی بازم منو "خـــــــــــط" میزنی
باید تورو پیدا کنم تو با "خودت" هم دشمنی.
اینجاش دیگه واقعا اتفاق افتاد:
کی با یه جمله مثل من میتونه "داغونت" کنه!!
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه...
دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور
وقتی بمن فک میکنی حس میکنم از راه دور...
آره بایه جمله داغونش کردم ولی از کاری که میخواست بکنه پشیمون شد...بعدش زد...بد زد...اسمشو که صدا زدم گفت مـــــــــــــرد!ناراحت نشدم.چون می ارزید.می ارزید بزنه ولی شیطون از جلدش درآد...
داداش داشتن هم دردسر داره ها!نمیدونستم...اگه "ر"جورمنو اونو نمیکشید واقعا نمیدونستم چطوری باید تحمل میکردم این روزارو...همیشه بدترین جاها میاد و برادری میکنه در حقم! پیش خودش یه فکرایی هم میکنه لابد!اشتباه میکنه ولی!چون نمیدونه رفتار رفیق کله شقش بامن چطوریه...
یاهمه چی دروغه یا همه چی حقیقت داره.موندم این همه حقیقت این همه وقت کجا بودن!اینجاس که خواننده میگه:
I get up I get down oh my world turns around
Who's right?who's wrong??
I don't know…
*****
چند ماه فرصت و آرامش احتیاج دارم تا اتفاقای این مدتو باور کنم.چقـــــــــدر خوشحال بودم اول.دو تا بال رو شونه هام سبز شده بود.دو تا بال کاغذی که زود کنده شدن ولی باخودشونو قلبمو هم خراش دادن...نمیدونم چی قراره پیش بیاد...دل خوش نمیشم بهش مث قبل چون اتفاقی که نباید می افتاد افتاد.اما انکار نمیکنم که شادم میکنه.بلده شادم کنه.یا نه برعکس.من بلدم با اون شاد بشم...وسط تابستون تو گرمترین نقطه ایران لرز کردم و الان زیر پتو دارم تایپ میکنم...لرزم بیشتر میشه وقتی یاد گذشته ها میفتم.چه راااااااااااهی اومدم أه...انقد طولانیه که واسه مرورش هم ناتوانم.حالا فقط میدونم خیلی خستم.خسته با یه ذهن پر ترافیک که همه ی فکرا رو گذاشتم پشت یه چراغ قرمز تا حمله نکنن به آرامشم!گاهی یه فکر تخلف میکنه و میاد اینور خط و منو چند دقیقه ای بهم میریزه اما از پس یدونش بر میام...
خودمم میدونم دارم پرت میگم...نمیدونم قراره چی پیش بیاد.بقول شاعر گیرم بازم بیای از عاشقی(!) بخونی!گیرم تا دنیا دنیاس بخوای پیشم بمونی!روز غمم نبودی................
برگشتنش از سر ترحم بود.دلم میخواد حرفای "ر" رو باور کنم.فقط اینطوری بهش امیدوارم میشم!حرفای پشت سر همیشه قابل باور تره تا حرفای روبرو.کاری نکرد که حتی جرئت خوندن دوباره ی حرفای خودشو داشته باشم.حالا فقط ر شده سنگ صبور!اونم خودش باهزار و یک درد...أه لعنتتتتتتتتتتتت بمن...امیدوارم لااقل یجا رو دروغ گفته باشه راجب غصه هاش چون اگه نه خودمو نمیبخشم بس که اذیتش کردم ...
عمو جون من بد کردم از نظر شما ولی شما بدتــــــــــر کردید.بقول خودتون یکارایی کردین که شکلش قشنگ نبود!من که گفتم باید برم.فقط یه خداحافظی ساده میخواستم...همین!عزیز بودین فراوون زجرم دادین چه آسوون.وجودتونو بازجر واسم عزیزتر کردین...
*****
شروع این قصه تویی آخر این قصه منم
بذار که بغض آخرو رو شونه ی تو بشکنم
میخوام که از تو بگذرم این آخرین ترانمه
باید که از اینجا برم سفر فقط بهانمه
دلیل موندن نمیشه عطر صمیمی تنت
راهمو سد نمیکنه حتی نگاه روشنت...
یه عالمه خاطره رو پشت سرم جا میذارم
غریبگی سخته ولی من تورو تنها میذارم
فاصله های ناگزیر غرورمو نمیشکنه
تقصیر چشمای تو نیست همیشه تقصیر منه
همیشه تقصیر منه
همیشه تقصیـــــــــــر منه...