اشکاتو پاک کن و بخون :گریه نکن که سرنوشت........
آسمان چشم او آیینه ی کیست؟
آنکه چون آیینه با من روبرو بود...
درد و نفرین درد و نفرین بر سفرباد،
سرنوشت این جدایی دست او بود...
*****
گریه نکن که ســـــــــرنوشت...گرمرا از تو جدا کرد...
عاقبت دلهای ما با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه ی کیست آنکه با من روبرو بود...
دردو نفرین بر سفر باد این گناه از دست او بود...
ای شکسته خاطر من...روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من...نوبهارت ارغوان باد...
ای دلت خورشید خندان ...سینه ی تاریک من... سنگ قبر ارزو بود
آنچه کردی با دل من...قصه ی سنگ و سبو بود...
من گلی پژمرده بودم...گرتو را صد رنگ و بو بود...
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 14:5 توسط kazhal
|