عصای دست صورتی
کاش پسر بودم...نمیدونم اگر بودم دقیقاً چطور میشد اما فقط همینو میدونم که کاش پسر بودم. هیچ کس یک عصای دست صورتی با یک پاپیون رو جدی نمیگیره. اگر پسر بودم شاید کمی از رنج های پدر رو کم میکردم. پدری که هوای روحیه ی دختر بودن منو همیشه داشته اما نمیدونه من خیلی وقته حسی از دختر بودم در خودم باقی نذاشتم. فقط یک جسم ناقابل منو دختر نگه داشته که اصلاً به حساب نمیاد. خب...زندگی من تمام ابعادش حسرت کارهای نکرده ست. چرا این یکی نباشه؟ پس با همین وضع ادامه میدم این مسیر مه گرفته و پرخار و ناهموار زندگیمو...در حالیکه شاید این تازه روزهای خوب زندگیمه...
+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۹ ساعت 3:31 توسط kazhal
|